Fingerprints

Fingerprints

[Our FINGERPRINTS won't fade from the lives that we touch]
Fingerprints

Fingerprints

[Our FINGERPRINTS won't fade from the lives that we touch]

سرش کو؟ تهش کو؟

من هیچوقت آدم لیدری نبوده و نیستم. هیچوقت گل یه جمع نبوده و نیستم. من همیشه کنج خلوت حاشیه رو به شلوغی و هیاهوی مرکز ترجیح می دم. من به آدم های بولد (bold) نزدیک می شم. نه به خاطر اینکه با اونها بودن منو معروف می کنه یا باعث می شه به چشم بیام. به این خاطر که بودن با آدم های توی چشم، مخفی شدن از نگاه ها رو آسون تر می کنه. چون وقتی پروژکتور میوفته رو این آدما تو خیلی راحت می تونی تو سایه شون گم بشی. من وقتی می رفتم سر کلاس درس عذاب می کشیدم. چون بیست جفت چشم فقط منو می دیدن! و این حس عریانی بهم می داد. روم نمی شد بهشون امر و نهی کنم. باهاشون رفیق می شدم و زیر سایه ی این رفاقت ترسم رو از دیده شدن پنهون می کردم. من الآنشم معذبم. وقتی دوستم اصرار می کنه توی آماده سازی سفارشات نمدیم ور دستم کار کنه. نمی تونم بهش بگم من بلد نیستم نقش رئیسا رو بازی کنم. که من از بچگیم کار تیمی رو یاد نگرفته م. بعدم از یه جایی به بعد زندگی زارپی گذاشت زیر گوشم که همــــــــــــــــــه ی کارات رو خودت بکن و امید به هیشکی نداشته باش! منم از اوونور بوم افتادم و حتی تعاملات درست رو هم با آدما از دست دادم. که یه پروژه ی کوفتی دانشگاه رو نتونستم با کسی هم تیم بشم و کار دو نفر رو تنهایی به دوش کشیدم. بدبختی زیر دست هم نمی تونم باشم! تحمل امر و نهی هیچ احد الناسی رو ندارم! تحمل جواب پس دادن و اضطراب تحویل کار به بالا دستی و گزارش کارکرد تقدیم کردن! اصلا همین شد که من مدرسه رو ول کردم و چسبیدم تنگ یه اتاق دوازده متری و خودم رو غرق کردم تو کوه نمد و نخ و سوزن و قیچی. که خودم تنها باشم. نه لیدر باشم نه زیردست. هنوزم موقع تحویل کار اضطراب می گیرم اما کنترل همه چیز تو دست خودمه. طرف حسابم مشتریه نه رئیسم. در کل از شرایط الانم راضی ام. سفارشها خیلی زیاد شده ن و دوستای مجازیم هر روز بیشتر و بیشتر می شن. اومده م تو راهی که سالها قبل باید می اومدم. هنر! درسته که هنوزم معتقدم من استعداد نقاشیم رو هرز دادم. ولی الان می بینم هرچی که توی این چند سال یاد گرفته م یک باره به کمکم اومده. مثلا زبان انگلیسی که چهار سال وقت صرفش کردم و عکاسی که شده بنیان کارم. این روزا همه ش یاد حرف سین می افتم که یه بار بهم گفت آموزش تنها چیزیه که ارزش داره آدم براش خرج کنه. چون هیچوقت از بین نمی ره و همیشه یه روزی یه جایی به کار آدم میاد. 

من این پست رو همینجا رها می کنم. بدون اینکه حرف اصلی رو زده باشم. راسش یوهو ذهنم انقدر آشفته شد که یادم رفت سر رشته کجا بود و قرار بود به کجا برسه!!!
نظرات 12 + ارسال نظر
دونه‌برف دوشنبه 30 دی 1392 ساعت 16:07 http://snowflakes.blogfa.com/

خیلی خوبه که الان خوووووبی :-*

هلال پنج‌شنبه 26 دی 1392 ساعت 19:51

خوشحالم که خوشحالی از راه جدیدت

دیبا پنج‌شنبه 26 دی 1392 ساعت 18:54

این که اشکالی نداره کلا بعضی ادما واقعا نو خونشونه ریس باشن گل جمع باشن یعضی ها نه باید نفر دوم به بعد باشن این نه عیبه نه مزیت! خصوصیته!
مریم من بهت دوبار ایمیل زدم

[ بدون نام ] چهارشنبه 25 دی 1392 ساعت 19:47

nemidunam enteghad paziri ya na ama engari maghruri va hay ham maghrur tar mishi

ایشالا که اینجوری نباشه :)

18 چهارشنبه 25 دی 1392 ساعت 11:31

پیداش نکردم به خدا!
امروز میام از تو صفحه ت پیگری میکنم!
قول میدم

دزی چهارشنبه 25 دی 1392 ساعت 10:09

ممنونم ارت عزیزم

لی لی سه‌شنبه 24 دی 1392 ساعت 23:47

ادم جالب و عجیبی هستی
خوبه که خودتو دقیق میشناسی
نوشته هاتو که میخونم یه وقتا احساس میکنم اصلا نمیتونم خودمو توصیف کنم
شاید خودمم هنوز خودمو نشناختم
.
حالا حرف اصلیت چی بود؟

یادم رفت حرف اصلیمو :|

سحر دلشاد سه‌شنبه 24 دی 1392 ساعت 22:52

مریم باورت میشه من دقیقا عین توام؟نه دوس دارم لیدر باشم و نه دوس دارم رئیس داشته باشم.اصلا واسه همینه که الان ترم ۷ و ۸ دانشگاهمو با حالت انزجار میخونم.چون میدونم تهش رفتن زیر دست رئیسه،که من ازش متنفرم.من راهم هنره و بس.به زودی هم قراره توی راه خودم قرار بگیرم،إنشاءلله :-) آقای سین هم درست میگن.من هم مثل شما ۳ سال وقتم رو گذاشتم رو زبان،هنوزم دوسش دارم.نقاش هم هستم.عکاسیمم خوبه ^_^ راستی هنوزم به وبلاگ قبلی سر میزنم،که البته در اکثر مواقع به در بسته میخورم :دی (علتشو میدونم،دخترعموی سین).

آره متاسفانه. هم اون هم خواهرم :(

m سه‌شنبه 24 دی 1392 ساعت 22:17 http://mguitar.persianblog.ir

دزی سه‌شنبه 24 دی 1392 ساعت 18:29 http://safira.blogsky.com

مهم اینکه الان از چیزی که هستی راضی باشی که هستی خدا رو شکر.
من می تونم ازت خواهش کنم که آدرس فی ث بو ک کارهاتو به منم بدی؟ ولی خواهشا اگه راضی نیستی و اذیت می شی خودت رو ناراحت نکن. درکت می کنم خانومی.

حتما عزیزم
www.facebook.com/felt.mary

18 سه‌شنبه 24 دی 1392 ساعت 11:18 http://hizh10.blogfa.com

آقا منم سفارش دارم!
نه ندارم
یه چیزی نمدی میخوام دیگه.
نمیدونم چی ولی

بهت گفتم بیا پیجمو لایک کن تحویلم نگرفتی. منم هیچی واست درست نمی کنم :|

شاخه نبات سه‌شنبه 24 دی 1392 ساعت 07:21

خوب لازم بذکره مجدده که اینجایی که الان هستیو دوست دارم، چون حس میکنم توش شاد تری، راضی تری شکر خدا...هر عکسی از کارات رو میبینم ذوق میکنم...لایک کردن کاراتو یجور تشویق و حمایت میدونم - از جانب خودم- ... شده وقتاییکه تو خونم به رنگبندی و طرحاشون فکر کردم تا ببینم کدومو برای مامانم بگیرم... خلاصه کلام کاری که کردی یجور ریسک بود... کاری بود که شجاعت حرکت و تغییر میخواست و تو إنجامش دادی :)

در آخر اینکه اگه دوست داشتی یه کمی هم مراقب تعاملاتت باش :)

چششششششششم :* :))

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد