Fingerprints

Fingerprints

[Our FINGERPRINTS won't fade from the lives that we touch]
Fingerprints

Fingerprints

[Our FINGERPRINTS won't fade from the lives that we touch]

مدار مهربانی

هیچوقت با خودت فکر کردی چقدر زندگی من و تو به هم شبیه ه؟ اون قدیم ترها که مثل دو قلوهای بهم چسبیده همه کارامون با هم بود و هیچ حرف و حس نگفته ای بینمون نبود، اینهمه شباهت رو می ذاشتم به حساب علاقه ای که بهم داریم و رابطه نزدیکی که بینمون برقراره. الان که سالی یه بار از هم سراغ میگیریم چرا؟ چندتاشو برات بشمارم خوبه؟ رشته تحصیلیمون، فیلد کاریمون، فوت شدن پدرامون، ازدواجمون با کسی که پسر اول خانواده س و دو تا برادر داره که یکیشون فاصله سنی کمی از شوهرمون داره و یکی شون جای پسرشه!، جاری دار شدنمون، بارداری جاری هامون که همزمان بود، فارغ شدنشون حتی... و اینها همه جدای از حس های مشترکی ه  که داشتیم و داریم. که هر زمان بهم رسیدیم دغدغه های مشترک داشتیم...

حالا تو برای من از درد های این یک سال اخیر می گی و من تو دلم خون گریه می کنم اما بهت می گم: " دنیا بر مدار مهربانی می گرده...دوست داشتن آدم ها به مراتب راحت تره از متنفر بودن ازشون...اگر به آدم ها محبت کنی زندگی برای خودت آسون تر می شه..." و آب می شم تو خودم وقتی به این فکر می کنم که تو این یکسال اخیر تنها چیزی که سرپا نگهم داشته تلاش برای دوست داشتن آدم هایی بوده که بدترین حس ها رو خواسته و ناخواسته بهم القا کرده ن...که هرجا خواستم متنفر بشم خودم رو نشوندم روی صندلی، یه لیوان آب داده م دستش و گفتم: یه نفس عمیق بکش! نفرت رو بذار برای وقتی دیدیشون... و بعد وقتی دیدمشون همه حس های منفی م پرواز کرده که من همچین آدمی ام! نمی تونم از کسی متنفر باشم که دایم می بینمش...

بگذریم...مثل همه ی این سی سال عمر که از خیلی چیزا گذشتیم تا شاید به قسمت خوبش برسیم...بگذریم...



حنا خانوم به دنیا اومد. ساعت هشت و هیژده دقیقه صبح روز پنجشنبه. زن عمو شدم :)

نظرات 3 + ارسال نظر
دختر زنجبیلی شنبه 14 آذر 1394 ساعت 18:16

چه جالب بابای منم پسر اولیه و عموم پسر دومی یه تفاوتای خاصی داشت و داره زندگیشون
تقریبا همون تفاوتا و اشتراکات خاص تو زندگی اینام هس

یه وقتایی با مامانم که راجع بهش حرف می زنم به این نتیجه می رسم آدما دو شکل زندگی رو تجربه می کنن
یکی اون مدلی که در مورد یه نفر فکر می کنی و می گی اه خوشبحالش .....یه شرایطی پیش میاد می بینی زندگیت اون شکلیه و اصلا هم خوشبحالت نیس
دوم اون مدلی که می گی فلانی با من بد تا کرد دقیقا همون مدل برات پیش میاد و متاسفانه آدم به اجبار همون کارا و یا یه کارایی به مراتب بدتر انجام می ده
ببخشید پر حرفی کردم
به خدای مهربون می سپارمت معلوم نیس دوباره کی کامنت بذارم :)

نیل شنبه 23 آبان 1394 ساعت 15:35

عزیزم مبارک باشه :) ایشالا همیشه حنا شاد و سلامت باشه :*

ستاره شنبه 23 آبان 1394 ساعت 00:42 http://razesukoot.blogfa.com

وای سلام مریم جان خوبی؟ داشتم غصه می خوردم فکر کردم دیگه نمی تونم پیدات کنم، نه که گفتی اسم وبلاگ رو تو پیوند ها ثبت نکنم، منم مدت زیادی بود نیومدم نت این بود که گم کردم وبلاکت رو،خدا رو شکر پیدا شدی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد