Fingerprints

Fingerprints

[Our FINGERPRINTS won't fade from the lives that we touch]
Fingerprints

Fingerprints

[Our FINGERPRINTS won't fade from the lives that we touch]

چون تو رو یادم میاره...

خوشحالم که هنوز نسل آدم هایی که وقتی بارون می زنه سیاوش قمیشی می ذارن و می رن تو هپروت، ور نیوفتاده...

.

.

.

پشت در واحد همسایه آرایشگرم خشک شده بودم. بارون از پشت پنجره پایین می ریخت. قلب من هم...



پ.ن: 
+ دم عید که می شه خیلی هوایی می شم...سر به هوا می شم...
- چرا؟
+ یاد بیست سالگیم میوفتم. گیر میوفتم تو اون سالا. له می شم. الان سی و یک سالمه، اما یازده ساله شب عید بیست سالم میشه...نکنه سی سال دیگه م بگذره، بازم شب عیدا، ما بشیم نوزده بیست ساله؟ دیگه چی می مونه ازمون؟ یه زن شصت ساله که تو حال و هوای دم عید دلش سیاوش قمیشی می خواد و بارون پشت پنجره...
- ...
+ همین الان اشکم دویید... چرا آدم همیشه بیست ساله نمی مونه؟

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد