Fingerprints

Fingerprints

[Our FINGERPRINTS won't fade from the lives that we touch]
Fingerprints

Fingerprints

[Our FINGERPRINTS won't fade from the lives that we touch]

نوستالوژی دهه شصتیا

همه چی با این دو تا جمله شروع شد:

یاهو اعلام کرد یاهومسنجر از ۱۵ مرداد رسما تعطیل میشه. چراغا رو خاموش کنین، دهه شصتیا میخوان گریه کنن. 


یه بار برادر شوهرم ازم پرسید جدی چرا دوره دهه شصتیها انقدر دوره ی عجیبی بود؟ چرا ما شبیه هیچ دوره ی دیگه ای نیستیم؟ چرا تو هر مرحله از زندگی مون انقدر فرق داریم با بقیه؟ چرا بچگی مون انقدر مشترکه بین همه مون؟ انقدر حس مشترک، خاطره مشترک، حرف مشترک...

هرچی دلیل آوردیم نقضشم خودمون می گفتیم. اخرم نفهمیدیم ما چی مون با بقیه فرق میکنه که یه حس تنهایی دسته جمعی همه جا باهامونه. یه جمع بزرگ تنها... تو برنامه کودک ساعت چهار شبکه یکش تنها، تو خط کشی دفترهای ساده کاهیش تنها، تو سیستم آموزشی نظام جدیدش تنها، تو فوت کردن های پای تلفن تنها، تو چت های شبونه توی یاهو مسنجر و چت روم هاش تنها، حتی الان! الان هم تو نوستالوژی هاش تنهاس! کسی جز خودش نوستالوژی هاشو نمی فهمه. همین میشه که سه تا دهه شصتی تا خود سحر میشینیم و از خاطره های یاهو مسنجر مون میگیم...صدای تق تق تق آنلاین شدن مخاطب خاص، دیسکانکت شدن، آفلاین بودن، فایل فرستادن و نرسیدن، از یاهو بیرون پرت شدن،buzz زدن و یه بوسه ماتیکی رو مانیتور چسبوندن، ای اس ال دادن و ویس گرفتن، وبکم هم که دیگه تهش بود! یه وقتا فکر میکنم انقدر که ما برای به دست آوردن هرچیزی که خواستیم هی زجر کشیدیم زجر کشیدیم زجر کشیدیم ، دیگه دنیا هم بخواد چیزی رو راحت بهمون بده نمیتونیم قبولش کنیم! 



پ.ن: دیر به دیر مینویسم چون خلوته و خلوته چون دیر به دیر مینویسم. ولی وقتی کامنت هایی از یارای خیلی قدیمی میبینم دلم گرم میشه. گرم گرم! دمتون گرم :)


نظرات 6 + ارسال نظر
عرفان شنبه 5 تیر 1395 ساعت 11:35 http://hamechizdan.blogsky.com/

واقعا دلم سوخت
هرچند نسخه وب ش هنوز پا برجاست

کلا از وقتی اپدیت رو اپدیت اومد اون شکل نوستالوژیکش رو از دست داد

سلام سه‌شنبه 1 تیر 1395 ساعت 02:46

یعنی یه روز میشه در مورد تلگرام و .. هم همچین پستی گذاشت؟ فیسبوک چی اون در چه حاله؟ یه زمانی خیلی برو بیا داشت و همه جا حرفش بود
راستش من زیاد خوشم نمیاد تا یه چیزی میاد اکثرا سریع جذبش میشن و همه اطلاعات شخصی رو انجا میذارن نمیدونم چرا درک نمیکنم! شاید من خیلی محافظه کارم.

فیس بوک هم دیگه خبری نیست. من خودم دو سالی میشه دیگه خیلی کم بهش سر میزنم.

مرسده دوشنبه 31 خرداد 1395 ساعت 12:28

"یه وقتا فکر میکنم انقدر که ما برای به دست آوردن هرچیزی که خواستیم هی زجر کشیدیم زجر کشیدیم زجر کشیدیم ، دیگه دنیا هم بخواد چیزی رو راحت بهمون بده نمیتونیم قبولش کنیم! "

بیگ لایک به این جمله که دقیقا حال این روزای منه .
مریم جان لطفا تو این ماه دوست داشتنی خیلی زیاد برای من دعا کن که شدیدا محتاج دعای خیرت هستم ...

محتاجم به دعا عزیزم. قابل باشم چشم

سمانه سه‌شنبه 25 خرداد 1395 ساعت 10:42 http://hodaaaa.persianblog.ir

من هرروز اینجا سر می زنم مریم زیبا ... اگر سالی یکبار هم بنویسی من باز هرروز به اینجا سر می زنم

عزیزززززم مرسیییییی

محبوب دوشنبه 24 خرداد 1395 ساعت 03:07

این پست چقدر خاطره برام زنده کرد...

دهه شصتی من :*

ارامش یکشنبه 23 خرداد 1395 ساعت 12:28

والا ما دهه پنجاهی ها هم دست کمی از شما نداریم
لااقل شما یه برچسب « دهه شصتی » بودن دارید تا بتونید بار تمام ناکامی ها رو بندازید روی دوشش
ولی ما دهه پنجاهی های طفلی که ایضا در مشکلات و کمبودهای دوران نوجوانی و جوانی با شما سهیم بودیم همچنان نجیبانه و ساکت و بی صدا بدون هیچ حرف و شکایتی تو گوشه و کنارای این دنیا مشغول زندگی هستیم

نه اصلا بحث ناکامی نیست. بحث حرفای مشترک این دهه س. هیچ دهه ای رو ندیدم قد دهه شصت که حرف مشترک با هم داشته باشن. ما تو مرز سنت و مدرنیته تنها افتادیم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد