گفتم: " دلم می خواست الان جای ریـ ـحـ ـانـ ـه بودم."
گفت: " که اینهمه کادو میدادن بهت؟"
گفتم: " که تازه به تکلیف می رسیدم. اینهمه نماز قضا نداشتم. روزه ی قرضی. که لذت عبادت رو از نو می چشیدم. که قلبم هنوزم مثل نه سالگیم سفید و صاف و پاک بود..."
اسفند،
ماه دوست داشتنی و غریب من،
که همیشه زیر تلی از خرید شب عید و خانه تکانی و دوندگی،
مدفون می شود...
پ.ن: بهار در راه است، حواست هست؟!