Fingerprints

Fingerprints

[Our FINGERPRINTS won't fade from the lives that we touch]
Fingerprints

Fingerprints

[Our FINGERPRINTS won't fade from the lives that we touch]

حریم امن

گفتم: "فرق من و تو همینه. من همیشه یک قدم عقب می ایستم..."

یک قدم عقب تر... و این حریم امن منه. و از وقتی ازدواج کرده م به جای یک قدم، چند قدم عقب تر می ایستم، لبخند می زنم و با گرمای کنترل شده ای می گم "اوه! امروز حالتون چطوره؟" 

مردها در برخورد با من گیج می شن. بارها پیش اومده که از من، زندگیم، افکارم یا حس و حالم خوششون اومده یا کنجکاوی شون رو برانگیخته م. اما وقتی خواسته ن بهم نزدیک بشن با صورت با این دیوار شیشه ای برخورد کردن. یا هر قدمی که سمتم برداشته ن من مودبانه و با لبخند قدمی به عقب رفته م. مردها لبخند من رو می بینن و گرمای رفتارم رو از دور حس می کنن اما می بینن که نمی تونن نزدیک بشن و این باعث می شه همیشه براشون تو پرده ای از ابهام باقی بمونم.

اینو تازگی فهمیده م. و چیزی نیست که بگم از قصد انجامش می دم. تنها چیزی که می دونم اینه که از میون مردها فقط با کسایی راحتم که می بینم هیچ اصراری برای قدم گذاشتن در حریم امن من ندارن. کسایی که من رو یه دوست می بینن نه یه زن عجیب که باید سر از کارش در بیارن. کسایی که حس خطر رو در من برنمی انگیزن. کسایی که پیچیده نیستن و حرکات آدم رو تحلیل نمی کنن. 

توضبحش خیلی سخته. شما فهمیدید من چی می گم؟ من که خودم نمی فهمم!

 

پ.ن: یه آدم خیلی معروفی به صورت خیلی عجیبی (و دروغ نگم هیجان انگیزی!) با شخص بنده ارتباط برقرار کرده و باعث شده انواع فکرها و تحلیل ها به مغزم حمله کنن...