یه قول معروفی وجود داره که می گه:
"تا یه مهمون نیاد، خونه ت جمع نمی شه!!!"
و امروز بعد از تقریبا پنج ماه خونه ی ما شد خونه! و تا حدود 90 درصد از هرگونه کارتون، کیسه، و وسائل بی سر و سامون نجات پیدا کرد! اینجاست که آدم باید بره دست و پای مهمونش رو ماچ کنه بگه مرسی که من رو به کار واداشتی!!!
این روزا که می گذرن روزای خوبی ان. آرامش دارم. خبراهای خوب می شنوم. مثلا این که یکی از عزیزترین دوست هام دو قلو بارداره. خونه رو تمیز کرده م و آماده ی مهمونی های پشت سر همم. مثه امروز که دختر خاله هام اومدن پیشم. تو وقت آزادم نقاشی می کشم، کتاب می خونم، فیص بوک گردی می کنم. می خوام وسائل عکاسیم رو از خونه ی مامانم بیارم خونه ی خودمون و از چند نفر که بهشون قول دادم عکس بندازم. می خوام تو پست بعدی جریان کد پستی و صندوق پستی رو جدی کنم و شروع کنیم به نامه بازی ^_^ تو چند روز آینده هم می خوام برم تجریش گردی، خرید و امام زاده صالح.
خلاصه که الهی شکر. روزای خوبی ان. به خصوص که فعلا کار و بار تعطیله و من رسما آزاد و فارغم "دی
شوهرت پولداره مریم؟ خوشبحالت
الان شما اینو از کجای نوشته ی من فهمیدی؟! من نمی دونم همسره پولداره یا نه. ولی می دونم هرچی داریم شکرشو می کنیم هرچی هم نداریم شکرشو می کنیم. حسرت زندگی کس دیگه رو هم نمی خوریم!
سلام
ممم
1.هی تمیزی!!!هی خونه تمیز
هی مهمون هی رودربایستی..
________________________________
2.کدپستی و اینا رو هم منم پایمممم .
____________________________________
3.یه عکسی چیزی از این اتاق سبزه به ما نشون بده
___________________________________
4.راستی از سفر دوروزه امدم.پیشنهاد میدم بهت!واسه عکاسی هم خوبه
___________________________________
__________________________________
5.مغازه داره چی گفت مگه؟؟؟!!!!!
آخه دیگه موضوع اون دیواره گذشته . بی ربطه که عکسشو بذارم :)
پست قبل خواستم بگم ادرس پستیت رو بدی که دیدم تو این پست راجع بش گفتی ... کلی دلم قیلی ویلی رفت ازاین ایده ...من عاشق مداد رنگم حالا بگذریم اخرین باری که نقاشی کردم یه هفت هشت سالی میگذره ولی همیشه و همیشه جعبه ی مداد رنگ فابل کاسل گوشه ی کتابخونم چشمک میزنه بهم بعد از وقتی این نقاشیای تو رو دیدم یه وضعی دلم نقاشی میخواد که نگو ...
همیشه به خرید و شادی و مهمونی البته بی مزاحم
خب نباید تنهایی بری دیگه. چی شد؟ کیف پولتو جا گذاشتی؟ تو رو دربایسی خریدن قرار گرفتی؟ دزدگیر لباستو نکنده بودن؟؟؟
با یه فروشنده عوضی بحثم شد. بدجوری بهم توهین کرد. تا حالا اینطور از عصبانیت طپش قلب نگرفته بودم.
انشالله که همیشه خوش و خوش حال باشی! :)
منم میام تجریش آ
امروز یه اتفاقی واسم افتاد که گفتم دیگه تنهایی نمی رم خرید :(
سلام
دقیقا منم وقتی مهمون دارم خونم از همیشه مرتبتره مثل دیشب .بعد هر دقیقه یه نگاه به کل خونه میکردمو کلی کیف میکردم
والا به خدا :))
انشاالله که همیشه شاد باشی مریم جان
فدای تو :*
خوب جواب میده ها ولی بعد رفتن مهمونا من دیگه نا ندارم خونه رو جمع کنم... بعد میشه دور تسلسل تا مهمونه بعدی:)
مشتاقانه منتظر پست بعدیییییم:)))
+ خوشحالم که آرومی.
خوب اون اصل خونه تمیز میشه دیگه. تی و جارو و دستشویی و اینا :دی
خدا رو هزار بار شکر . همیشه آرامش داشته باشی و خبرهای خوب بهت برسه و خبرهای خوب به ما بدی .
دیروز اتفاقا داشتم فکر می کردم ادرس خونه اتو بگیرم برات نامه بنویسم، همینجوری ییهویی دلم خواست برات نامه بنویسم و نمدونم چرا :دی
بیا خونه منم از این آشفتگی نجات بده، ما بعد قرنها موفق به نقاشی یک اتاق شدیم و میریم سراغ اتاق بعدی، یعنی هلاکم هااا..این چه کاری بود اخه
یادته وقتی شروع کردی گفتم تو هم گرفتار شدی :))
اومدم یه یاداوری کنم که چون در دوران بیکاری و استراحت هستی
لطفا این تصمیمات نرن قاطی باقالیا
حتما انجام بدی عیزم
بابا سمانه چنان سق سیاهی داشتم تا اینو نوشتم سوپروایزرمون اس زد که کلاسا از هفته دیگه تشکیل میشه :|
مرسی به خاطر آدرس. چه خوبه که حالا اینجا راحتین
منم انقده دوس دارم بیام بلاگ سکای، یعنی خیلی وقته، ولی هنوز جرات رها کردن آرشیومُ پیدا نکردم، اینه تو بلاگفا فقط می تونم آدرس عوض کنم و باز همه با سرچ پیدا می کنن!
نظر منو بخوای بلاگ اسکای اصلا جالب نیست. منم خریت کردم. برو میهن بلاگ. امکاناتش عالی ان. رو دستش ندیدم.
چه خوب خوش به حالت که یه کاری داری که اختیارش باخودته.فعلن باش توخونه حالشوببر.واااای دلم تجریش میخواد.اون مغازه هه که بیرون بازاره و خوراکی های خارجی داره کلی هم گرون جونه کلی هم قیافه میگیره براادمای ساده ای مثل ما ولی من الان دلم حتی برااونم تنگه.رفتید سلام منو به امامزاده برسونید.
سمنوی عمه لیلا رو نگفتی :دی