خدا آقا جونم رو بیامرزه. از نیمه های ماه رمضون می گفت دیگه رمضان به هُم هُم افتاده...یعنی دیگه دراه تموم میشه. شده سیزدهم، شونزدهم، هیجدهم... دو تا سحر دیگه با چشمای خوابالو و غر غر کنون میایم میشینیم سر سفره و همینجور که دعای سحر برای خودش زمزمه می کنه، بی توجه به معنی های قشنگش، تند و تند یه چیزی می خوریم که شونزده ساعت تو گرمای سوزنده نگه مون داره و بعد اذان تموم نشده نمازمون رو خوندیم و پریدیم تو رختخواب. خوش به حال اونایی که درک درست دارن از برکات این ماه. فقط تشنگی و گشنگی نمی کشن. مامانم می گه بچه که بودیم آقا جون بیست دقیقه به اذان رو ممنوعیت خوردن اعلام میکرد! یه جوری که انگار اذان کفته ن و اجازه نداریم دیگه چیزی بخوریم. می گفته تا دم آخر که نباید خورد! بشینین دعا بخونین، نماز قضا بخونین، با خدا یکم حرف بزنین. خدا رحمتش کنه. مرد بزرگی بود. بزرگیشم از همین کارای به ظاهر کوچیکش بر می اومد. از نماز شب هاش، از قرآن خوندن هاش، از رزق کم ولی با برکت و حلالش. یه وقتا که سحری مون رو می خوریم و تا اذان هنوز وقته - و چند دقیقه بعدش رو که مرز احتیاطه و میگن برای نماز صبح یکم تا بعد از اذان صبر کنین - به یاد آقاجون قرآن می خونم. بگم توی حس نمازی که بعدش ادا می کنم خیلی تاثیر داره باور می کنین؟
تو گروه فامیلی مون، هر صبح سحر دخترخاله م تندخوانی جزء اون روز رو میذاره، منم دعای روز رو. یه تیم ایم برا خودمون :)) این عکس رو هم برای دختر خاله م گرفتم با این مضمون که: تف تو ریا! ولی خواستم بدونی با قرآنی که می فرستی سحرها قرآن می خونم! :))
بله می دونم الان توجهتون به اون سجده شمار جلب شده :| خوب مگه فقط سالمندان گرام دچار شکیات می شن؟ والا من وضعم از یه پیرزن نود ساله بدتره :)) به خودتون بخندین!
اینم گوش کنین. من که خیلی دوسش دارم :)
در سمت تـوام، دلم باران، دستم باران، دهانم باران، چشمـــــم باران...
روزم را با بندگی تو پاگشا میکنم؛
هر اذانـــــــــی که میوزد، پنجرههـا باز میشوند؛
یاد تو کوران میکند؛
هر اسم تو را که صدا میزنم؛
مــــــاه در دهانم هزار تکه میشود؛
کاش من، همـــــــــــــه بودم؛
با همه دهانها تو را صدا میزدم؛
کفشهای ماه را به پا کردهام؛
دوباره عـــــــازم توام؛
تا بوی زلف یار در آبادی من است؛
هر لب که خندهای کند، از شادی من است؛
زندگی باتوست...
زندگی همین حالاســــــــــت
پ.ن:
أَعُوذُ بِجَلالِ وَجْهِکَ الْکَرِیمِ أَنْ یَنْقَضِیَ عَنِّی شَهْرُ رَمَضَانَ أَوْ یَطْلُعَ الْفَجْرُ مِنْ لَیْلَتِی هَذِهِ وَ لَکَ قِبَلِی ذَنْبٌ أَوْ تَبِعَةٌ تُعَذِّبُنِی عَلَیْهِ.
پناه میآورم به عظمت ذات کریمت، از اینکه ماه رمضان از من سپرى شود، یا سپیده این شب طلوع کند، و از سوى من نزد تو گناهى یا نتیجه کارى مانده باشد، که مرا بر آن عذاب نمایى.
(عای دهه آخر ماه رمضان)
چقدر این عکس خوبه ...
سلام.
اومدم اعلام حضور کنم که من هی میام میخونم هی میام سر میزنم هاااااا....
چرخ دوچرخه هاتون بچرخه همیشه
سلام مریم جان
من میخوام عکاسی یاد بگیرم تنها عکاسی هم که روم میشه ازش سوال کنم شمایی
میشه راهنماییم کنی حتما کلاس باید برم ؟ مجازی میتونم آموزش ببینم ؟ کتاب یا سایت خوبی سراغ داری ؟ خودم یه مقدار گشتم ولی مطالب معمولا کپی از هم بود و غیر پیوسته ... یه چیزی که شسته رفته آموزش بده میخوام
ممنون
مریمممممم بگو مارک و مدل دوربینت چیه؟
ممنون
canon 6 D
گم کرده بودم اینجا رو دلم تنگ شده بود اینستا بهم نمی چسبه اینجا خوبه
سلام مریم جان ... حال و احوال؟ خوبی خانم ؟
پدر بزرگ و مادر بزرگ ها حس و حال خوب خانواده اند ...
سلام به روی ماهت :)
سحری برای پدرت هم یه فاتحه فرستادم. ریا نشه!
همین جوری الکی چقدر خوبه که مینویسی ما حالمون خوب میشه. حتی با روزمرگی هات.
میگم مضمون عکست منو نابود کردااااااا
دستت درد نکنه. فقط اقاجون پدر بزرگم بودن :))
التماس دعا مریم بانو...مثل همیشه کلی دلنشین و شیرین نوشتی
به به شعر و صدای صالح علای عزیز عالیهههه
دلم به تاپ تاپ افتاد..
تند خوانی چیه؟
ان شالله ار هر سال یه بهره کوچک هم شده ببریم . دعا یادت نره
ترتیل به صورت بسیار تند، مناسب تنبل هایی مثل من :))
ماه رمضون خوبه ها. گشنگی دستتون رو به نوشتن وا میکنه. خدا رو شکر برگشتین. خیلی التماس دعا
منکر برکات ماه مبارک که نمیشه شد. ولی کلا فید بک بچه های قدیمی و کامنت هاشون باعث شد بازم بنویسم :))