Fingerprints

[Our FINGERPRINTS won't fade from the lives that we touch]

Fingerprints

[Our FINGERPRINTS won't fade from the lives that we touch]

از اون پایین ها

چه جوریه که وقتی هیچ کاری نمی کنم از حس اتلاف وقت و بی خاصیت بودن خفه میشم، و وقتی یه کار جدید واسه خودم دست و پا می کنم از استرس مسئولیت و وظایف می خوام بمیرم؟ کار عروسک های چوبی رو با یه انرژی بی نظیر شروع کردم و هنوز یک ماه نشده همه سفارشا شدن آینه دقم! من اخه چی فکر کردم؟ با بچه ای که از کله سحر بیداره و تازگی دیر هم می خوابه؟ وقتی هم که تایم کارتون دیدنشه دارم آشپزی می کنم و به آشپزخونه ی منفجر می رسم. 

یه مدت بود سطح انرژیم اومده بود بالا. نمی دونم چرا دوباره افتاده م ته دره. مال بوی پاییز نیست؟ هوا هنوز گرمه ولی صبح ها و عصرها اگر خوب بو بکشید اون بوی خاص پاییز میاد. هوا که خنک می شه من قلبم هزار برابر تندتر می زنه. اصلا دلم نمیخواد تو خونه بمونم. دلم می خواد برم پیاده روی. برم عکاسی. پروانه ای بشم. دلم حتی شکست عشقی میخواد :))

واقعا سفر لازمم. کف کفم...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد