می پرسد: "برنامه اصفهان چی شد؟"
سین مکث هم نمی کند: " من با این وضعیت نمی تونم بیام." و به پای گچ گرفته اش که روی میز کوچک روبروش دراز شده اشاره می کند.
می پرسد: " شما چی؟"
کمی روی مبل جا به جا می شوم. لبخند کجی می زنم و در ذهنم با کلمات بازی می کنم. می ترسم کلمه ای جا به جا شود و دلشان بگیرد. فکر کنند دوستشان ندارم یا غریبی می کنم. چیزی شبیه " نه دیگه" از دهانم خارج می شود. و لبخند کجم را عمیق تر می کنم که خود باعث تصنعی تر شدنش می شود.
اصرار می کند : " شما بیاین با ما بریم. خوش می گذره ها!"
پیش از آنکه فرصت کلافه شدن پیدا کنم و در به در جواب مناسب شوم، سین قاطعانه می گوید: " نه بابا! مریم نباشه من یه جوراب هم نمی تونم پام کنم!"
اینبار لبخندی عمیق و واقعی روی لبانم جا خوش می کند. از شما چه پنهان کمی هم مجبور می شوم مهارش کنم! توی دلم کیلو کیلو قند آب می کنند. کمی غیر منصفانه یا حتی خبیثانه به نظر می رسد...اما این ابراز گاه به گاه نیاز مرد به همسرش بدجوری می چسبد!
پ.ن: جای نگرانی نیست. زانویش روی پیچ خوردگی قدیمی ای دوباره پیچ خورده. گچ سه هفته ای تجویز شد که شکر خدا یک هفته اش تمام شد! و چون می گذرد غمی نیست :)
سلام
ان شاء الله زودتر از زود خوب بشن
ان شاء الله سایه هر دو تاتون بالای سر همدیگه باشه و سالهای سال به هم محتاج باشید که این احتیاج قشنگترین نوع احتیاجه
البته احتیاج عاطفی باشه ایشالا :)
ایشالا که زودتر خوب شه پاشون. بله خوب خیلی میچسبه مخصوصا در حضور بقیه
:)) آره مخصوصا در حضور فامیل شوهر!! :))))))))))))))))
سلام مریمی
انشالله که هر چه زودتر، حال همسر، بشود بهتر!!!!
بعله که خیلی میچسبه ، انقدر که گاها میشه از روی خباثت زمینه های مربوط به این اعتراف رو فراهم کرد
پ.ن : اولش نوشته بودم خساست...چرا واقعا آیا؟؟؟
چی تو ناخودآگاهت می گذشته؟؟ :دی
نمیتونم تصور کنم جایی که همسرم نباشه بهم خوش بگذره :((((( اصن مگه زن بی مردش میره مسافرت؟ چه حرفا
ایشالا همیشه سلامت کنار هم باشین
منم برای جای تعجب داشت. حالا تنها سفر رفتن یه چیزه - که گاهی پیش میاد - ولی اینکه خانواده ی شوهرت توقع داشته باشن بدون شوهرت باهاشون بری مسافرت یه چیز دیگه س :))
ایشالا پاش خوب شد با هم میرید خوش میگذرونید :)
بله . اینم یه جور ابزار نیازه ...
ایشالاااا