عاطفی بودن زن ها، یه هدیه خدادادی ه. یه قانون نانوشته س. یه توقع همیشگیه. زنی که عاشق بچه ی توی شکمش نباشه، زنی که برای نوزاد توی رحمش آواز نخونه و باهاش حرف نزنه، زنی که دقیقه به دقیقه زندگیش تو فکر بچه ش نباشه و حضورش رو تو نقطه نقطه دنیا حس نکنه، نه که زن نباشه! اما حتی تصور کردنش هم سخت میشه! اصلا خدا زن رو آفریده که مهر بورزه، عاشقی کنه، مادری کنه... زن اگر اینهمه عاشق نبود چه جوری اینهمه عذاب و سختی دوران بارداری رو تحمل می کرد؟ اونم عاشقانه؟!
اینا همش طبیعیه، خوب؟ لذت داره حس کردنش ، حتی شنیدن وصفش... اما یه لذت عمیق تری توی نشستن پای حرف پدرهای عاشق هست که با هیچ چیز دیگه قابل مقایسه نیست :) پدرهایی که از لجظه اول عاشق بچه ای هستن که تا نه ماه کوچک ترین حسی نسبت به حضور فیزیکیش ندارن. لگدهاشو حس نمی کنن. اون حس ناب حضور یه موجود زنده در درونشون رو تجربه نمی کنن. از بچه احتمالا فقط ویار مادرش رو می بینن و بزرگ تر شدن روز به روزی شکمش. اما یه بعدازظهر بهاری که همه خوابیدن، میشنن روبروت و برات از حس های عجیبشون می گن. از اینکه حضور این بچه چطور داره زندگیشون رو تحت الشعاع قرار می ده و حس می کنن که همه زندگی شون داره تغییر می کنه. که برات بگن از وقتی فهمیدن دارن پدر می شن توی پروژه های معماری شون برای دخترشون یه نشونه هایی می ذارن که فقط خودشون می فهمن اما این نشونه ها باعث می شن تمام مدت کار کردن فقط به دخترشون فکر کنن...که یه نیمه شب تابستونی رو گوشی پیغام بدن و عکس های پروژه جدید رو بفرستن که ببین! من این طرح رو به خاطر پیچ موهای طلایی دخترم اینجوری اجرا کردم :) دختری که هنوز نیومده.. که معلوم نیست موهاش تابدار باشه...طلایی باشه...
پ.ن: برای جار.ی م دعا کنین. حالش خوب نیست و هر روزم یه داستان دیگه پیش میاد...
مریم اینستا مشکلی پیدا کرده؟ باز نمیشه
نه. من که مشکلی ندارم. فیل بشکن استفاده کن ببین درست میشه
من بچه ندارم ولی همش تو دلم میگم آیا بچمو اندازه برادرزادم دوست خواهم داشت؟عشق عمه به برادر زاده خیلی خیلی زیادتر از خاله به خواهرزادست...اصلن عمه ها از اولش عاشق بودن
من همش به دوستام که داداش ندارن میگم نصف لذت دنیا رو هیچوقت تجربه نمیکنن
چقد حرف زدم!اونم واس دفه اول!
من داداش ندارم. نمی تونم عمه بودن رو تجربه کنم. اما عاشق خواهر زاده ها م هستم. مطمئنم عمه ها هم برادرزاده هاشونو واقعا دوست دارن.
اتفاقا نمی دونم چرا خیلی به فکر جاریت هستم!
انشالله بارش رو به زودی به سلامت می ذاره زمین
ان شاالله. با دعای شماها. نگرانشم.
اره گل گفتی مریم.من چنان لذتی میبرم از بازی دخترک با باباییش.چنان عاشقانه نگاهش میکنه که منو توی این هشت سال تا حالا اینجوری نگاه نکرده.دی
گریه هایی که به خاطرش میکنه نوازشها و دلشوره هاش خیلی وقتا از منی که مادرشم شدیدتره و من لذت میبرم از وقتایی که این دوتا باهم اند.سر این یکی هم چنان به شکمم دست میکشه و میگه ستاره؟!ستاره بابایی....و روزی هزار دفعه خداروشکر میکنه و ذوق میکنه که به قول خودش سه تا زن و زول دور و برشو گرفتن
راستی این سیستم نظردهیت منو اخرش دیوونه میکنه
ای جانم. خدا خانواده ی عزیزت رو برات نگه داره.
چرا مگه نظردهی ش اذیت م یکنه؟
بارداری خودش پروژه ایه ادم سالم و سرحالم که هست باز انگار یه چیزیشه!
طفلی، خیلی ناراحتش شدم مخصوصا چون خودم دو ماه پیش تجربشو داشتم
ان شالله همه این سختیا نتیجه سالمی داشته باشه
خیلی التماس دعا :(
رفتم بابا شم D:
:)))))))))))
من دو تا همکار داشتم که موقعی که همکلام می شدم باهاشون فقط از یک یک چیز صحبت می کردند بچه هاشون. و جالب اینکه بچه دار شدن و صاحب بچه شدن دیدگاهشون رو نسبت به زندگی و فلسفه اش به کلی تغییر داده بود و واقعا داشتند عشق می کردند و لذت می بردند از این قضیه. هی هم با من می گفتند تا بابا نشی نمی فهمی ما چی می گیم:))
بابا شو خوب :))))
ایشاالله صحی و سالم به دنیا بیاد :/
ایشالااااااااااا