سین گفت با دوستاش قراره بره برای افطار. منم قرار بود هماهنگ کنم با دوستی رفیقی کسی برم بیرون. هنوز ظهر نشده بود که قرارم رو با دوستم بهم زدم. دعوت خواهرم رو هم برای افطار قبول نکردم - که می دونم ته دلش می خواست نرم چون امتحان داشت. ولی روش نمی شد بگه -. آستین بالا زدم و دست به کار پختن سوپ کشک شدم..سوپی که خیلی دوسش دارم ولی چندان باب میل سین نیست. هم زمان مواد کتلت رو آماده کردم و از تصور نشستن دونه های گرد کتلت سر سفره افطارم دلم ضعف رفت. می خواستم تنها باشم و با خودم دوتایی خلوت کنیم و چند ساعتی خوش باشیم. نه اینکه وقتی با سین یا خانواده م هستم خوش نیستم. نه. فقط نیاز داشتم دست بندازم گردن خودم با هم بشینیم سر سفره افطار، به هم خوردنی تعارف کنیم و بی وقفه گپ بزنیم :) جاتون خالی. خیلی خوش گذشت :)
پ.ن: از الان دلشوره ی شب قدر رو دارم. کاش خدا خودش یه جای خوب و با حال برامون جور کنه. یادش به خیر مجلس حاج آقا مجتبی رو...
سها خوشحالم که وبلاگت هنوز آپه
مرسی خودمم خوشحالم :)
میگم یه ثوابی میکنی چند تا دستور سوپ خوب هم برامون به یادگار بنویسی!
در ضمن دونه های ظرفاششوووووووووو اینا جنسشون چیه سرامیک؟ اسم خاصی داره
چشمممم
نه از این ظرفای بامبو ه
عجب پست دلچسبی!
قبول باشه خانم
عزیزمی
چقدر خوبه که مینویسی... خدا نوشتن هات رو حفظ کنه... من چققققدر دوست دارم تو باز هم از سفره های قشنگت عکس بذاری برام
عزیزززززم تو همیشه یکی از دلیل هام برای نوشتنی بس که ذوق نشون می دی :***
از جنوب تا میدون قیام و از شمال تقریبا تا سه راه امین حضور بلندگو هست.
من همیشه حدود ساعت 11 میرم و تا نزدیکیای در ورودی خود حسینیه میشه جا برای دو سه نفر پیدا کرد
اگر بدونم تا سه راه امین حضور میشه صدا رو شنید میام حتما. ممنونم :)
خانم خوب خودتونو تحویل گرفتینااااا
اصن یه وضعی :))
سلام
اولا اینجا هنوز برو و بیای قبل داره فقط همه دیگه فیدخوان شدن و کمتر کامنت میذارن (در جواب پست قبل)
بعد، خدا بیامرزه حاج آقامجتبی رو ولی هنوز میگم بیاین مجلس استاد انصاریان، قول میدم عاشقش بشید
دوست دارم بیام ولی هنوز راه و چاهش رو بلد نشدم. تو خیابون که میشینن تا کجاها بلندگو داره؟
چه دو نفره ی خوبی...
یادش بخیر، تابستون خیلی از این دو نفره ها داشتم با خودم...
:)