تلگرام رو نصب کرده م روی لپ تاپ. این کار باعث شده خیلی کمتر کله م تو موبایلم باشه و واقعا از این روند خوشحال و راضی ام. اصن تازگی آلرژی پیدا کرده م به آدم هایی که توی یه جمع یکسره سرشون یا توی موبایلشونه یا تبلتشون. سین هم وقتی از بیرون میاد تا یه نیم ساعت رو تحمل می کنم که موبایلش رو چک کنه و پیغام هاش رو بخونه. اما از اون به بعد هر چند دقیقه یه بار تذکر می دم و تازگی به رخش هم می کشم که ببیییییییییین من موبایل دستم نیست :))
درسته که الان ماه رمضونه و خود روزه گرفتن و گرمی هوا و بی خوابی، رخوت و بی حالی میاره. اما اگر همین روند رو تبدیل به عادت زندگی بکنم این حس غبن از گذر بیهوده عمر رو کمتر حس می کنم. امروز صبح که بیدار شدم کوه ظرفای شسته رو جا دادم و آشپزخونه رو جمع کردم. بعدم یکم دوخت و دوز کردم. بعد یکم نوتیفیکیشن های اینستا رو چک کردم و بعد گفتم خوب؟! حالا که حال و رمق نداری چه وقت خوبیه یکم کتاب بخونی! (به جای اینکه بیخودی توی اینترنت چرخ بخوری و چشمهای روزه ت چیزای چرت و پرت ببینه) نشون به اون نشون که تو نیم ساعت سه تا کتاب برداشتم، یه فصل خوندم، و رفتم سر کتاب بعدی :)) ولی خوش گذشت. مخصوصا با کتاب جدید منصور ضابطیان ، برگ اضافی. و مخصوصا تر که اول کتاب رو خودش برام امضا کرده. با یه ادبیات قشنگ و مودبانه. برعکس هرچی نویسنده که تا الان امضاشون رو گرفته م و ساده ترین اصول احترام رو که ادب در مخاطب قرار دادن فرد ه ، بلد نیستن.
خدا وکیلی اگه این عکس رو - که برای زیبا موندنش تگ نزدم - بردارین به اسم خودتون اینور اونور بذارین با همین زبون روزه می گم که اصلا راضی نیستم. (منظورم اون بوک مارک بالای کتاب ه)
پ.ن: مفید ترین استفاده ای که از تلگرام - تا به امروز - داشته م، گروه شعری ه که توش عضوم. شعر خوندن یعنی حال خوب داشتن :)