خیلی خسته بودم. از صبح زود با دختر خاله هام رفته بودیم دنبال خرید چادر مشکی مجلسی، کیف، لباس، وسایل خونه و چیزای دیگه. ناهار هم نخورده بودیم. سرم هم خیلی درد می کرد. ساعت سه بود. یوهو زد به سرم! زنگ زدم به آهو. گفتم نیم ساعت دیگه پیشتم.
رو صندلی، رو به آینه که نشستم، شاگردش که پیشبند رو دور گردنم محکم کرد و موهام رو ریخت دورم، صدای آهو رو از پست سرم شنیدم که می پرسید خوب؟ چه مدلی؟ از توی آینه زیرکی نگاهش کردم و با تردید گفتم: کوتاه! گفت چقدر؟ گفتم خیلی کوتاه! چند لحظه ای از توی آینه با یه زاویه ی سی درجه نگاهم کرد و گفت مدلتو نشونم بده ببینم! من عکس یه زن رسما کچل رو نشونش دادم و ریز خندیدم. انگار که به برق وصل شده باشه با خنده گفت: یا خدا! چند بار پرسید که مطمئنم؟! بودم؟ بودم!
به تیکه ی جلوی موهام که رسید چشمامو بستم. قلبم تند تند می زد. آرایشگاه خلوت بود و من آخرین مشتری شون بودم. همه شون زل زده بودن به انقلابی که جلوی چشماشون در جریان بود. زنی که موهای تا کمرش رو پسرونه می زد! چشمام رو که باز کردم خنده ی کشدارم جمع نمی شد. آهو هم می خندید. بقیه هم. عوض شده بودم. زمین تا آسمون. و عجیب بهم میومد. همه شون غافلگیر شده بودن. خودم از همه بیشتر!
تمام راه تا خونه لبخنده به صورتم چسبیده بود. تازه شکوفه های درختا رو می دیدم. جوونه ی شمشادا رو. ابرای بهاری رو. همه چیز یوهو رنگ عوض کرده بود. من کاری رو کرده بودم که دو سال بود هر روز صبح که از خواب بلند می شدم بهش فکر می کردم. احساس سبکی می کردم. به دلم اهمیت داده بودم و این تنها چیزی بود که برام مهم بود. حتی اگر خراب میشد، یا بهم نمیومد، یا عالم و آدم می گفتن زشت شدم ، اهمیتی نداشت. این مهم بود که من فقط یکبار یه زن سی ساله جذاب با موهای پسرونه عسلی بودم ...
پ.ن: سین بی هوا از پشت پرید و ماچم کرد و گفت: خیلی خوب کردی موهاتو زدی. احساس می کنم یه زن خارجی دارم :))
عااالی عااااالی من عاشق هرگونه ساختار شکنی یوهویی ام :دی
وای چقدر خوب مریمی. مبارکت باشه.
فقط میگم حیف اون همه پول که بابت مش داده بودی :))
اما مهم حس الانته که خیلی خیلی بیشتر می ارزه.
کاش میشد موهاتو ببینیم :))
سین هم حرفای خارجی میزنه ها :))))))
مشم مال یک سال و نیم پیش بود اومده بود پایین تا زیر گوشام. اما چون موهام بلند بود پاییناش همه مش داشت. راحت شدم از نرم کننده زدن :))
از وقتی ازدواج کردم موهام همش کوتاه بود چون همسرم عاشق موی کوتاهه اما الان در حال بلند کردنشونم چون میخوام پسرم مامان باباشو از هم تشخیص بده :)))))))
ولی بدجنس اینقدر مزه دار تعریف کردی که یهو دلم باز موهای کوتاهمو خواست
زن خارجی خیلی خوب بود :)))))))))))
نه نه گول نخور :)))
هفتاد و سه روز پیش بود که من اول موهاموقیچی کردم از ته و بعد هم ژیلت کشیدم به سرم. و دقیقا دقیقا تک تک جملاتی که تو این پست نوشتی تو ذهنم می گذشت. با بند بند وجودم حال این لحظه اتو درک می کنم. خییییییییییییییییلیییییییییییییی کیف میده (داره) . الانم سیخ سیخی و تو هوان . شبیه کره ای ها شدم اما حال اون لحظه ی کچل شدنم بی نظیر بود. یه حس عالی . یه سبکی توصیف نشدنی. یه رضایت از خودِ محشر که مدتها بود گمش کرده بودم. برات خوشحالم عزیزم و خیلی بهت احساس نزدیکی میکنم. برو حالشو ببر!
یا علی! واقعادر اون حدش رو من نمی تونمممممم :))))
سلام و به به!
مبارکه! جالب بود برام که منم چند روزی بود همش وسوسه بودم برم و اینکار رو بکنم ولی فعلا که از سرم پریده! آخه موهای من فر فر فریه!
فرفری یکم ریسک داره
وای استرس گرفتم
مبارکت باشه
خدا رو شکر هر دو راضی این
وای قلبم
استرس چرا :دی
من دو بار از این حرکات انقلابی زدم و هر بار شدیدا راضی بودم. آن قیافه شیطونی که از آدم رو می شه از همش باحال تره. سبکی سرت. زود خشک شدن موهات. به به
منتهی الان توی فاز دارم موهامو بلند می کنم هستم!!! تا ببینیم فصل دیوانگی بعدی کی از راه می رسد
موی بلندم حال و هوای خودشو داره ^_^