Fingerprints

Fingerprints

[Our FINGERPRINTS won't fade from the lives that we touch]
Fingerprints

Fingerprints

[Our FINGERPRINTS won't fade from the lives that we touch]

آدم دار بشه، مار نشه!

داشتم از عرض خیابون رد میشدم و هم زمان دو تا موتوری با سرعت خیلی زیاد به سمتم می اومدن. کاملا محتمل بود حداقل با یکی شون تصادف کنم. و انقدر سرعت داشتن که اگر بهم میزدن لابد جا به جا می مردم! تو اون چند هزارم ثانیه که من تصمیم بگیرم وایسم یا سریعتر رد بشم، و موتوری ها تصمیم بگیرن مسیرشونو عوض کنن یا به راهشون ادامه بدن و نجات رو به خودم بسپرن، من فقط یه چیز جلوی چشمم اومد. دستای کوچولوش وقتی موقع شیر خوردن دور انگشتم میپیچن و هی آروم باز و بسته میشن. من تو اون کسر ثانیه بین مرگ و زندگی فقط به این فکر کردم که دیگه نمی تونم این دستا  رو ببوسم و سخت غمگین شدم...

مادر شدن خیلی عجیبه... 


پ.ن: عنوان به زبان مازنی یعنی آدم درخت بشه، مادر نشه!

نظرات 3 + ارسال نظر
لی لی سه‌شنبه 17 اردیبهشت 1398 ساعت 10:23 http://tamabozorgshim.niniweblog.com

بعد از چند ماه اومدم یه دفعه یادت افتادم
یاد زمانی که خرس قهوه ای بودی
یاد اینجا
یاد مریم اینستا که چند وقتیه گمش کردم و پیداش نمیکنم

چقدر با خوندن خاطرات هفت هشت صفحه ی آخرت احساس شباهت کردم باهات

احساسات متناقض دوران بارداری و حس های پراز استیصال بعد از زایمان

دروغ چراخوشحال هم شدم چون با اینکه هیچ وقت جسارت نکرده بودم ازت سوال بپرسم خواسته یا ناخواسته است که جای یه کوچولوتوی این زندگی خالیه ؟؟
اما حس میکردم که خالی و حالا که دیدم هست خوشحال شدم برات

امیدوارم زودتر برگردی به اون همه نشاطی که مریم سابق داشت و از این روزها هم نهایت لذت رو ببری

لی لی سه‌شنبه 17 اردیبهشت 1398 ساعت 10:22 http://tamabozorgshim.niniweblog.com

بعد از چند ماه اومدم یه دفعه یادت افتادم
یاد زمانی که خرس قهوه ای بودی
یاد اینجا
یاد مریم اینستا که چند وقتیه گمش کردم و پیداش نمیکنم

چقدر با خوندن خاطرات هفت هشت صفحه ی آخرت احساس شباهت کردم باهات

احساسات متناقض دوران بارداری و حس های پراز استیصال بعد از زایمان

دروغ چراخوشحال هم شدم چون با اینکه هیچ وقت جسارت نکرده بودم ازت سوال بپرسم خواسته یا ناخواسته است که جای یه کوچولوتوی این زندگی خالیه ؟؟
اما حس میکردم که خالی و حالا که دیدم هست خوشحال شدم برات

امیدوارم زودتر برگردی به اون همه نشاطی که مریم سابق داشت و از این روزها هم نهایت لذت رو ببری

قربونت عزیزم. اینستام سر جاشه. mary.jfrzadeh

ویرگول چهارشنبه 28 فروردین 1398 ساعت 23:25 http://haroz.mihanblog.com

ای جانمممم
اصلا دلم رفت. خدا ببخشه شما سه تا رو بهم دیگه.
خیلی مواظب خودت باش خانومی

مرسی عزیزم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد