Fingerprints

Fingerprints

[Our FINGERPRINTS won't fade from the lives that we touch]
Fingerprints

Fingerprints

[Our FINGERPRINTS won't fade from the lives that we touch]

رنگین کمون

تا اونجایی که یادم میاد، یعنی تا حدودای چهار پنج سالگیم، خواهرم همیشه یه جعبه سی و شیش تایی مداد رنگی لیرا داشت. نقاشی خواهرم به مراتب از من بهتره. و خوب کلاس های زیادی هم رفته و دستش رو حسابی قوی کرده. سبک نقاشی های ما کاملا با هم متفاوته. به قول خواهرم نقاشی های من خارجکی ان ^_^

خلاصه با این عشق افلاطونی که من به نقاشی داشتم همیشه دست گداییم به سمت خواهرم دراز بود که تونوخداااااااا از این مداد رنگی هات به من بده! و به احتمال زیاد شمام انتظار ندارین که جواب ایشون مثبت می بوده! (جمله رو!!) اصلا این خواهر من چیز نگه دار ترین آدمی ه که به عمرم می شناسم. و بدون تعجب هنوزم جعبه سی و شیش تایی مداد رنگی هاش رو داره و فقط یکی در میون کوتاه و بلند شده ن.

من اما یادم نیست که اولین بار کی صاحب یه جعبه مداد رنگی 36 تایی لیرا شدم. جشن عبادت؟ یادم نیست. فقط اینو می دونم که تااااااا تونستم از مداد رنگی هام کار کشیدم! فرق من با خواهرم این بود که اولا اون مداد رنگی هاش رو وقتی سال های دوم سوم راهنمایی بود هدیه گرفته بود و بیشتر قدرشون رو می دونست. و دوم اینکه به غیر از مداد رنگی رنگ روغن هم کار می کرد. اما انتخاب اول من همیشه مداد رنگیه. آبرنگ و پاستل روغنی و گواش هم برای گاهی گداری خوبن. 


http://s1.picofile.com/file/7886307418/penc.jpg


به مداد رنگی هام که نگاه می کنم، انگار آلبوم عمرم رو ورق می زنم. هر رنگی یه جایی از زندگی من کوچیک شده. خیلی از نقاشی هام حالا دیگه پیش خودم نیستن. نوجوون که بودم عادت داشتم به همه نقاشی هدیه بدم. بهترین اثرهای هنریم احتمالا سال هاست که بازیافت شده ن و به دامن طبیعت برگشتن! یا در خوشبینانه ترین حالت لای پوشه ی خاطرات کسایی که حتی به سختی اسمشون رو به خاطر میارم، بایگانی شده ن...

اینبار اما دارم هدفمند نقاشی می کنم. درسته همچنان قراره نقاشی هام از پیش خودم برن، اما امید دارم که لااقل تا چند سال رو دیوار خونه ها بمونن. حتی اگر صاحبانشون من رو نشناسن. چند تا از خوباش رو هم برای دخترم نگه می دارم ^_^


http://s2.picofile.com/file/7886311070/PhotoGrid_1376060514747.jpg


پ.ن: نگران مداد رنگی های بچگیم نباشین. این شبا داره خیلی بهشون خوش می گذره. حتی با اینکه نو به بازار اومده :)

جوونی کجایی؟!

امروز که داشتم دو تا از کارتون های باقی مونده از اسباب کشی رو باز می کردم (بعله! ما هنوز کارتون باز نکرده داریم!!! :|   ) چشمم افتاد به جعبه ی حافظ چرمی ای که اولین سالروز تولد سین که با هم بودیم بهش دادم. اون موقع هنوز نامزد نکرده بودیم و تو گیر و دار خواستگاریا و بیرون رفتنا و حرف زدنامون بودیم. یادمه انقدرررررر اینور اونور رفتم و از این و اون پرسیدم که تا مرز دیوونگی رفتم و برگشتم :)) آخه هم می خواستم یه چیز سنگین رنگین باشه چون هنوز صنمی نداشتیم با هم، همی می خواستم چیز ارزون و دم دستی نباشه، هم فکر اینو می کردم که می خواد به خانواده ش نشون بده استرس می گرفتم اصن! وضیتی بودا :)) خدا خیر بده اون دوست دانشگاهیمو که گفت بیا بریم چرم درسا اونجا چیزای قشنگ زیاد داره. خلاصه مام یه حافظ چرم برداشتیم و خوچحال و خندون رفتیم خونه. ولی اگه فکر کردین مشکل به همینجا ختم شد و من دست از سر اطرافیانم برداشتم کور خوندین! چون حالا افتاده بودم دنبال یه جمله ای شعری چیزی که اول این حافظ ه بنویسم! عاشقانه اینا که نمی شد. جینگول مستون هم که نمی شد. مونده بودم پا در هوا، شاخ بر زمین که نمی دونم این شعر خوشگل از کجا افتاد تو دامنم:


http://s4.picofile.com/file/7867423331/IMG_7470small.jpg

برای دیدن سایز بزرگتر کلیک کنید. (+)


"من پر از آوازم

و نمی گویمت ای دوست که بودن زیباست
باش تا زیبایی
خود بگوید که چه ها در پیش است"


راسش امروز که دوباره شعره رو خوندم نیشم چسبید طاق کله م :دی خیلی با زبلی خودم حال کردم. آخه اون موقع هنوز جواب مثبت نداده بودم و این شعره خیلی خوب در باغ سبز رو نشون سین داد :))


غیر از حافظ چرم، توی جعبه هه تو تا پاکت هم بود. وقتی بازشون کردم دیدم هر دو کارت تبریک ان. یادم اومد یکیش رو با همین حافظ ه دادم به سین. (سمت راستیه) توشم نوشته بودم: "ببخشید یکم دیر رسیدم، پشت ترافیک زندگی گیر افتاده بودم!! تولدتون مبارک." اصن من عاشق اون فعل جمع ام! :))   

اون پینه دوزه رو خودم بعدا برای سین کشیدم. یادم نیست تاریخچه ش چیه. فقط داغ دلم تازه شد که نقاشی به این خوبی می کشیدم و هیچوقت پی اش رو نگرفتم :(


برای دیدن سایز بزرگتر کلیک کنید. (+)


تو فیث بوک نوشته بودم می خوام برم یه صندوق پستی اجاره کنم، شماره شم به همه ه ه ه بدم. بقیه رم ترغیب کنم برن صندوق پستی بگیرن. بعد هی به صورت غافلگیرانه و گاهی ناشناس کارت پستال و نامه و کتاب بفرستیم. من عاشق پُست ام! عاشق باز کردن پاکت نامه. عاشق تمبر. مهر پست خونه. عاشق لحظه ای که پستچی میاد دم در خونه ت. حالا صندوق پستی هیچی. بیاین کدپستی به هم بدیم. خیلی کیف می ده ها. فکر کنین مثلا روز تولدتون پستچی براتون چندتا کارت پستال بیاره. ذوق مرگ نمی شین؟ ^_^


http://s4.picofile.com/file/7867425478/IMG_7479small.jpg

برای دیدن سایز بزرگتر کلیک کنید. (+)