چه شب ها که زهرا، دعا کرده تا ما
همه شیعه گردیم و بیتاب مولا
غلامی این خانواده، دلیل و مرادِ خدا بوده از خلقت ما
مسیرت مشخص…امیرت مشخص
مکن دل دل، ای دل
زن دل به دریا
که دنیا…که دنیا…که دنیا…به خسران عقبی، نیرزد
به دوری ز اولاد زهرا نیرزد…
و این زندگانیِ فانی…جوانی…خوشی های امروز و اینجا…
به افسوس بسیار فردا…نیرزد
بشنوید...
- دریای احساس...
+ دریای احساس منم یا تو؟
- من بودم. تو بیست سالگی. تو هم هستی. تو بیست سالگیت.
پ.ن: به بیست سالگیم که فکر می کنم گریه م می گیره... انگار که بچه ای داشتم که عاشقانه می پرسیدمش و حالا سال هاست که مُرده...
بشنوید: (+)
زندگیه دیگه. خوب و بد می گذره.
تابستون، درست بعد از ماه رمضان ترم تابستونی مدرسه شروع شد. ولی دو هفته مونده به مهر به خاطر یه سری اتفاقات مسخره که توضیح دادنش بی فایده ست، مدیریت مدرسه رو از خانوم ب گرفتن و یه دفه همه چیز منحل شد! اکثر شاگردای دبیرستان و کادر دبیران با خانوم ب اومدن مدرسه جدید. این اسباب کشی یک دفه ای که روی همه مون خیلی فشار آورد. الآن جلسات آخر ترم تابستونی رو داریم می گذرونیم و حسابی همه چی قاطی شده. منم که نزدیک به چهار ماهه دارم می جنگم تا بتونم سوپروایزر جون و خانوم ب رو متقاعد کنم که دیگه نمی خوام تدریس کنم :))) ولم می کنن مگه؟ اما از وقتی سفت و سخت وایسادم و گفتم بمیرم هم دیگه برای تدریس نمیام (که دلیلش رو بارها و بارها گفته م)، خانوم ب که باهام قهر کرده، سوپروایزرمونم شب به شب اس ام اس محزون می زنه که بری دیگه مریم نداریم و اینا. گرفتاری شدم اصلا ها :)) راسش اهالی مدرسه خیلی به من لطف دارن. من واقعا معتقدم معلم خوب کم نیست اما سوپروایزرمون شیفته ی خلاقیت من توی جمع آوری و ساخت متریال اضافه و پاورپوینت و ورک شیت ه. حتی الان هم که گفتم نمیام گفته من ولت نمی کنم! کار می دم خونه انجام بدی! چه کاری؟ کتاب می دم ورک شیت درست کنی براش! :((
این از این.
این چند وقت خبرهای خوب هم رسید. مثلا چند روز پیش دم غروب دوستم اس ام اس زد که دوقلوهاش به دنیا اومدن ^_^ البته چون یک ماه و نیم زود به دنیا اومدن فعلا توی چادر اکسیژنن اما شکر خدا حالشون خوبه. دیگه منم از روزی که فهمیدم، بدو بدو مشغول کشیدن یه نقاشی برای اتاق این بچه ها شدم و حالا در به در قاب سازی خوبم که قاب سفید بسازه برام. پیدا می کنم مگه؟ :)) شما جایی رو نمی شناسین که کارش تمیز باشه؟ البته توی اینترنت اینجا رو پیدا کردم و کارش در ظاهر دقیقا همونیه که من می خوام. امروز باید برم ببینم قیمتاش چه جوریه.
اینم از این.
خواهرم و شوهر خواهرم امروز از مکه بر می گردن. در واقع الان که من دارم پست می نویسم اونا سوار هواپیمان. خیلیییییی خوشحالم. راسش دلتنگی براشون یه طرف از اینکه می بینم مامانم از دست این سه تا بچه نجات پیدا می کنه در پوست خودم نمی گنجم :))))))))) به خدا! این چند وقته ما همه مون از زندگیمون افتاده بودیم. سه چار شب من این بچه ها رو چند ساعت پیش خودم آوردم دیوونه شدم. بیچاره مامانم :)) خلاصه قرار بود نصفه شب برسن. منم عملا با یه چشم باز و یه چشم بسته خوابیدم! چون می خواستم برای استقبال برم خونه شون. ولی ساعت پنج و نیم مامانم اس ام اس داد که تازه سوار هواپیما شده ن، تو بخواب! :|
دیگه چی؟
گفته بودم که رادیو رو خیلی دوست دارم، نه؟ مخصوصا هرچی هوا سردتر می شه. دوست دارم همینجور روشن باشه و من کارامو بکنم. حالا فکر کنین توی یه روز ابری و سرد پاییزی رادیو رو روشن کنی و اینو پخش کنه ^_^ وحشتناک روزمو ساخت. تقدیم به شما...
سیروان خسروی
I've seen the world
Done it all, had my cake now
Diamonds, brilliant, and Bel-Air now
Hot summer nights mid July
When you and I were forever wild
The crazy days, the city lights
The way you'd play with me like a child
Will you still love me when I'm no longer young and beautiful
Will you still love me when I got nothing but my aching soul
I know you will, I know you will
I know that you will
Will you still love me when I'm no longer beautiful
I've seen the world, lit it up as my stage now
Channeling angels in, the new age now
Hot summer days, rock and roll
The way you'd play for me at your show
And all the ways I got to know
Your pretty face and electric soul
Dear lord when I get to heaven
Please let me bring my man
When he comes tell me that you'll let him in
Father tell me if you can
Oh that grace, oh that body
Oh that face makes me wanna party
He's my sun, he makes me shine like diamonds
Will you still love me when I’m no longer beautiful
Will you still love me when I’m not young, and beautiful